افسران جنگ نرم
افسران جنگ نرم

افسران جنگ نرم

نژاد پرستی,آریائیسم و پان ایرانیسم


مقدمه:

نژاد واژه ای است جهت متمایز نمودن افرادی که دارای فنوتیپ و ویژگیهای متفاوت بیولوژیکی می باشند.

مساله نژادبه عنوان یک مفهوم سیاسی¬ ـ اجتماعی در قرن نوزده مطرح گردید . بااین مضمون که افراد دارای فنوتیپ متفاوت ، از نظر هوش و استعداد نیز متفاوتند.

این مفهوم در دوره استعمار برای مشروعیت بخشیدن به استعمار و استثمار ملل غیر اروپایی توسط اروپائیان ابزاری کارآمد بود.

گروهبندی نژادها با بهره گیری از سه متد:

1ـ ژنوتیپ

2ـ فنوتیپ

3ـ ریشه های زبانشناختی

صورت می گیرد.

  

1ـ ژنوتیپ : از نظرمکتب داروینیسم گروههای دارای ژنهای مشترک ، همنژاد محسوب می گردند. از نظر علمی این روش دقیقترین روش به حساب می آید ولی اختلاط بین اقوام و ملل و عدم امکان مطالعه تک تک افراد از نظر ژنتیکی ، باعث متزلزل شدن مفهوم نژاد از نظر ژنوتیپ شده است.

در ضمن آزمایشات علمی نیز هیچگونه برتری خاصی را در گروه خاص ثابت نکرده است.

2ـ فنوتیپ: در این روش افراد را از نظر ریخت و قیافه و اندام ، رنگ پوست و مو و اندازه جمجمه سر و … بررسی می کنند و گروهبندیهای همچون سفید پوست ، سیاه پوست و …. پدید می آید .

3ـ ریشه های زبانشناختی : در این روش گروههایی که دارای ریشه زبانی واحد میباشند هم نژاد فرض می گردند مانند التصاقی زبانها ، تحلیلی زبانها و هجائی زبانها و …

ـ بحث نژاد آریا نیز از اینجا مطرح می گردد که در بخش مربوط به آریائیسم بدان خواهیم پرداخت .

نژاد پرستی :

نژاد پرستی و رایسیسم گفتمانی ایدئولوژیکی مبتنی بر جداکردن گروهی از انسانها به جهت تفاوت نژادی شان و برتری قائل شدن برای برخی در مقابل بقیه آنان است .

این تفکر متضمن نفی دیگران و سرکوب حس برابری خواهی آنان است و همچنانکه اشاره شد ابزاری جهت پیشبرد سیاستهای استعماری در آفریقا ، آسیا و …است . این تفکر باعث می شود که گروه یا نژاد حاکم خود را اکثریت شمرده و طرف مقابل را هر چند که ممکن است اکثریت واقعی هم باشند ، اقلیت خوانده و تحمیل زبان و فرهنگ و ارزشهای خود را برطرف مقابل کاملا طبیعی و بدیهی بداند.

مسئله آپارتاید در آفریقای جنوبی و آریائیسم و فاشیسم در ایران و اروپا از همین گفتمان نژاد پرستانه نشات گرفته است.

آریائیسم و ریشه های تاریخی آن:

در سال 1788 زبانشناسی بنام ‹‹‌جونز ››‌با مشاهده شباهتهایی میان زبانهای یونانی ، لاتینی ، آلمانی و هندی ( سانسکریت ) آنان را از یک ریشه واحد دانست .

در سال 1813 ‹‹‌توماس یونگ ››‌این زبان مادر را زبان ‹‹‌هند و اروپائی ››‌نامید و در نهایت ‹‹‌ماکس مولر ››‌آلمانی در سال 1861 اقوامی را که به این زبان سخن می گفتند ‹‹ آریایی ››‌خواند ولی در عین حال اذعان کرد که این اشتراکات زبانی میان این اقوام هرگز به منزله وجود نژاد واحد نمی باشد و بیان داشت که آریایی چیزی جز یک اصلاح زبانشناختی نیست و هرگز نمی توان سخنگویان اصلی به زبان آریایی را شناخت و یا خاستگاهشان را معلوم کرد .

متاسفانه با وجود اینکه ابداع گر این نام به عدم وجود نژاد آریایی تاکید کرده بود ، اما انحراف بزرگ تاریخی بوقوع پیوست و برخی دانشمندان بدنبال پیداکردن خاستگاههای این قوم موهوم وجعلی درتاریخ پرداختند . ولی استنتاجهای کاملا متناقض و بی پایه و اساس آنان در مورد خاستگاه این قوم دلیلی بر پوچی فرضیه نژادآریایی شد.

‹‹‌بن فری ››‌آنان را از شمال دریای سیاه ناحیه میان خزر و دانوب انگاشت .

‹‹ جی .سی . گنوک ››‌اصل آریائیان را بین دریای شمال و اورال دانست و ‹‹‌دی .سی . برینتون ››‌آنان را از اهالی آفریقای شمالی خواند و نهایتا در سال 1892 ‹‹‌گوردون چایلد››‌روسیه جنوبی ، ‹‹‌کیف ››‌بالتیک ، ‹‹‌کوسینا ››‌شمال اروپا ، را بعنوان خاستگاه اصلی آریاییها معرفی کردند .

در کل نزدیک به صد مکان از چین و هند تا اسپانیا و از سیبری تا آفریقا بعنوان خاستگاه اصلی آریاییها معرفی شد که از نظر علمی حتی در یک مورد هم درستی آنها تائید نشد.

آریائیسم و نازیسم ، ادعاها و تبعات تاریخی:

فرضیه وجود نژاد آریا مورد توجه ‹‹‌آرتور دوگوبینو ››‌سلطنت طلب اشراف سالار که طرفدار پادشاهی ‹‹ اورلئان ›› ها بود ، قرار گرفت.

او با بهره گیری از این تفکر امتیازات ویژه طبقه اشراف را توجیه کرده و اشراف را از آریاییها دانسته و آنان را دارای نژاد و خون والا شمرد .

شاگردان گوبینو از جمله ‹‹‌دولاپوژ ››‌و ‹‹‌آمون ›› با اندازه گیری جمجمه سرها سعی در اثبات فنوتیپ آریاییها نمودنداما شکست این طرح از ابتدا مشخص بود چراکه اساسا مطرح کننده این واژه ،‹‹ ماکس مولر›› ، آریا را صرفا یک واژه زبانشناختی می دانسته است .

متاسفانه بدلیل وجود جو خود پرستی و دیگر ستیزی میان اروپائیان آن دوره تفکر وجود نژاد آریا زنده ماند و توسط یک انگلیسی ژرمن پرست که دچار بیماری روانی نیز بوده است ، بال و پر داده شد.

این فرد ‹‹‌هوستن استورات چمبرلن ››‌بود که در سال 1916 به تابعیت آلمانها درآمده و در کتاب ‹‹‌پایه های قرن بیستم ››‌سعی در اثبات برتری نژادی آلمانیهای به اصطلاح آریایی نموده و تمام مفاخر جهان از اسکندر گرفته تا گالیله و حتی حضرت عیسی(ع)را آلمانی معرفی کرد.

این تفکر جنون آمیز بقدری در اروپا رشد کرد که برخی از اندیشمندان میزان شکست یا پیروزی یک ملت را در وجودتعداد افراد آریایی و خلوص خون آریایی در آنان دانستند .

‹‹ ویل دورانت ››‌نویسنده و تاریخدان بزرگ جهان جواب این ادعاهای احمقانه را با مطرح کردن یک سوال پاسخ می دهد:

«اگر تمدن و تمدن سازی کلا منحصر به آریاهاست پس تمدن عظیم چین و تمدن بزرگ سومر و ایلام و فرهنگ و معماری عظیم آزتکها و اینکاها و مایاها در آمریکا را چه کسانی ساختند.آیا اینان نیزآریایی اند؟

در حالیکه میدانیم چینیها هجائی زبان ، سومرها و ایلامیها التصاقی زبان و بابلیها . آشوریها و مصریها سامی بوده اند .

در زمان ایجاد تمدن عظیم آزتکها و اینکاها هم پای هیچ اروپائی و به اصطلاح آریائی دیگری به امریکا نرسیده بود.

تبعات تاریخی :

در سال 1923 هیتلر چمبرلن را ملاقات کرده و تفکر برتری نژاد آریایی را باور نمود و با به تحریر در آوردن کتاب ‹‹‌نبرد من ››‌نازیسم و فاشیسم آلمانی را پایه ریزی نمود . این تفکر تبدیل موتور محرکه آلمانی های متجاوز شد که در جنگ جهانی اول شکست خورده بود و نیز وسیله ای جهت جبران سرخوردگیهای حاصل از آن جنگ گردید و در نهایت ناسیونال سوسیالیسم آلمانی احیا شده و دیکتاتوری نازیستی بزرگترین جنگ تاریخ بشر را در سال 1939 با حمله به کشورهای همسایه آغاز کرد . تبعات این جنگ ، نسل کشی ملل به اصطلاح غیر آریائی ، قتل عام پنجاه میلیون انسان ، ویرانی کل اروپا و بخش اعظم افریقا و آسیا و شکست و سرکوب خود آریا پرستان آلمانی گردید آنان در نهایت بعنوان دشمنان بشریت در دادگاه جنایات جنگی محاکمه و مجازات گردیدند.

آریائیسم و فاشیسم در ایران :

با وجود شکست سختی که این تفکر در اروپا متحمل شد متاسفانه باز به رشد خود در کشور ما ادامه داد و مورد حمایت و تشویق و تبلیغ خاندان پهلوی ، لژهای فراماسونری و احزاب ناسیونالیست افراطی و … گردید.

ریشه این مساله به احساس حقارت و سرخوردگی ناشی از عقب ماندگی ایران در مقایسه با اروپائیان ، در میان روشنفکران و نخبگان ایرانی برمی گردد. به این شکل که آنان بجای ریشه یابی و کشف علل واقعی عقب ماندگی کشور و پیدا کردن راه چاره برای آنها سعی در فرافکنی ضعفها و شکستهای ایرانیان نموده و گناه را بگردن اعراب و مغولها و ترکهای غیر آریایی (و بالطبع غیر متمدن انداخته) و با وصل کردن خود به اروپائیان و با بهره گیری از ایده نژاد آریا تقلید بی چون و چرا از آنان را تنها راه چاره دانسته و سرکوب دیگر ملل غیر فارس ایرانی را یگانه راه اتحاد و ترقی ایران معرفی نمودند.

نویسندگان و روشنفکران سرخورده با بهره گیری از این تفکر پوچ و غیر علمی به تاریخ سازی و افسانه پردازیهای آریا محورانه پرداخته و در این راه از افسانه های فردوسی گرفته تا نظرات جعلی اروپائیان و حتی آیات مقدس قران سوء استفاده کردند و با تحقیر و سرکوب ایرانیان غیر فارس عقده های روانی خود راتخلیه و ضعف و زبونی تاریخی شان را توجیه نمودند.

پا ن ایرانیسم :

قبلا اشاره شد که شکل گیری تاریخ ایران برمدار آریا پرستی و نژاد گرائی باعث رشد پان فارسیسم و فاشیسم با نام جعلی پان ایرانیسم و ناسیونالیسم ایرانی گردید. نویسندگان و سیاستمدارانی همچون: دکترمحمود افشار ، کسروی ، تقی زاده ، جمال زاده ، اردشیر جی ریپورتر ( جاسوس انگلیس و معمار سلسله پهلوی ) و … با ایجاد لژهای فرماسونری آریا ، کوروش و ….واحزابی چون ملت ، پان ایرانیست و بنیادهایی چون بنیاد افشار ، بنیاد پهلوی و …و نشر کتابهایی مانند ‹‹ زبان آذری باستان ››‌و ‹‹قتل اتابک ›› حرکتی گسترده و برنامه ریزی شده را در جهت نابودی دیگر ملل و اقوام غیر فارس ( به اصطلاح غیرآریائی ) آغاز نمودند.

در اینجا بشکل اجمالی تاریخچه یکی از این احزابب نژاد پرست را بیان می کنیم:

حزب پان ایرانیست:

در سال 1320 بعد از سقوط رضاخان در ایران عده ای از دانش آموزان تهرانی از جمله محسن پزشکپور ، محمد رضا عاملی ، پرویز صفیاری و …. با نام انجمن شروع به فعالیتهای نژاد پرستانه نموده و با بهره گیری از خلاء موجود دست به حملات تروریستی و خشونت آمیز علیه دیگر گروهها زدند.

در پانزده شهریور ماه 1325 یکی از افراد این حزب با انفجار بمب دستی خود ساخته اش، کشته می شود. در سالروز مرگ او رئیس گروه ، محسن پزشکپور ، با قرائت پیما ن نامه ای که به نام ‹‹‌فرمان رئیس ››‌معروف است ، فعالیت گروه را با نام حزب پان ایرانیست آغاز می نماید.

با حمایتهای فراوان خارجی و شخص شاه در داخل ، این حزب درارکان قدرت پادشاهی ایران وارد شده و به ادعای خود سعی در ایفای رسالت خود در پیشگاه نژادایرانی؟ و ‹‹‌نظام شاهنشاهی››‌می نماید که از آن نمونه می توان به دفاع سرسختانه این حزب از اصول ششگانه شاه و معرفی نمودن شاه بعنوان ‹‹نظم اجتماعی ملت ایران›؟ (که برپایه ایدئولوژی وآئین عمیق انسانی بناشده بود !؟) اشاره کرد.

در سال 1353 به دستور شاه به حزب رستاخیز که تنها حزب رسمی کشور معرفی شده بود ، می پیوندند و در جریان انقلاب 1357 به تندروترین گروه ضدانقلابی بدل شده و انقلابیون را تجزیه طلب و عامل بیگانه معرفی می کنند.

پس از پیروزی انقلاب به ظاهر توبه می کنند ولی با شرکت در کودتای سال 1359 چهره واقعی خود را نمایان ساخته و از کشور فرار می کنند. متاسفانه در سال 1370 درزمان زمامداری آقای رفسنجانی امان نامه گرفته و با بازگشت به ایران فعالیتهای فاشیستی خود را از سر می گیرند. منبع مالی این حزب طبق اسناد بدست آمده ساواک بوده که بدستور شخص شاه تامین می شده است . از نظر فکری این حزب را حزبی ‹‹ نیمه فاشیست، طرفدار سلطنت ، مرتجعین ،زمینداران و مخالف مدرنیزم ›› دانسته اند.

حتی اسناد بدست آمده از سفارت آمریکا در ایران نیزاین حزب را یک حزب ‹‹ نئونازی ››‌معرفی می کند که خواهان تجاوز به همسایگان و تصرف سمرقند و بخارا ، خوارزم و قفقاز و تاجیکستان . چچن و تمام جمهوریهای آسیای میانه

( کل سرزمینهای ترک نشین بغیر از ترکیه ) و نیز بحرین بوده است .

این حزب اساسی ترین رسالت خود را گسترش زبان و فرهنگ فارسی و نابودی دیگر فرهنگها و زبانهای بیگانه ( عربی ، ترکی و…) می داند.

***

اتحادی که این حزب و دیگر گروهها و افراد آریاپرست با فشار علیه ترکها و کردها و اعراب برای ایران به ارمغان آورده بودند . در جریان حذف دیکتاتوری پهلوی از هم پاشید و ایران را در مرز تجزیه قرار داد و در عمل ثابت کرد که آریائیسم و پان ایرانیسم نتیجه ای جز جنگ و تفرقه و قتل عام فرهنگی ایرانیان به ارمغان نخواهد آورد.

منابع:

1ـ جامعه شناسی سیاسی موریس دوورژه

2ـ درسهای تاریخ ویل دورانت

3ـ جامعه شناسی عقب ماندگی احد زرفروشان

4ـ حزب پان ایرانیست علی اکبر رزمجو

5ـ مکاتب ناسیونالیسم مونتسرات گیبرنا

6ـ فصلنامه تریبون شماره 6

7ـ دوازده قرن سکوت ناصر پور پیرار

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.